ذکر خیال

ذکر خیال تو شبهای دلم را پر از محبت میکند

نام تو را میخوانم یکبار طنین میشوی تا وقت سحر

دوباره متولد میشوی

از نو زنده میشوم روز دگر تا وقت خروس خوان سحر

دست میکشد بر سرم خدا ، خدا

از بهر وجود معصوم مطهر

میگریزم از خیالات دگر

هر خیالی فسرده چو پاییز زرد

یاد تو اما بهار در بهار سرسبز

پا گرفتی ، پیوند زدی ریشه ها را با هم در ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد