کاریکلماتور (پرویز شاپور)

مادر «شاپور» می‌گفت: «60 سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرف‌های ناحساب شاپور که با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در می‌آورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم

پرویز شاپور در کنار همسرش فروغ فرخزاد




- بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.

- زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.
- باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد.
- قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد.
- فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.
- جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.
- بلبل مرتاض روی گل خار دار می نشیند.
- برای مردن عمری فرصت دارم.
- در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.
- قلبم پر جمعیت ترین شهر دنیاست.
- رد پای ماهی نقش بر آب است.
- گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.
- اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
- به عقیده گیوتین سر آدم زیادی است.
- با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم.
- با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید.
- وقتی تصویر گل محمدی در آب افتاد ، ماهی ها صلوات فرستادند.

- ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
- دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.
- پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
- با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.
- آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید.

منبع: حسین احتسابی، همشهری جوان، شماره 167


---------------------------------------------------------------------------------

مرگ در آثار پرویز شاپور


مرگ مرا به همه چیز امیدوار کرده است.

 - مرگم را از چشم تولدم می بینم.

 - بر مزار موجودی که به مرگ غیر طبیعی مرده بود،دسته گل کاغذی نهادم.

 - خدا سایه مرگ را از زندگی ام کم نکند.

 -  مرگ در قبر پایکوبی می کرد.

 - انسان در طول زندگی اش شانس مردن دارد.

 - چون حوصله خودکشی ندارم، زندگی می کنم.

 - برای مردن باید یک عمر صبر کرد.

 - به مرگ بیشتر از زندگی مدیونم.

 - روی پل صراط پوست موز می اندازم.

 - تا از عزراییل دستمزد نگیرم خودکشی نمی کنم.

 - حاضرم مرگم را بین دوستانم سرشکن کنم.

- روحم هنگام صعود به آسمان جیب جسمم را زد.

 - سنگ قبرم به چاپ دهم رسیده است.

 - با هفت تیر متصدی آسانسور را مجبور کردم به آسمان هفتم برود.

 - به اندازه ای به مرگ امیدوارم که هرگز دست به خودکشی نمی زنم.

 - مرگ فرصت نداد بقیه آرزوهایم بر باد رود.


karykalmator.blogfa.com

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.sabalancd.com

سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود. اروزی موفقیت دارم برای شما

سلام . خیلی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد