اینکه دست و پای انسان درد میگیرد ، از
نوع دردهای حیوانی و عضوی و
شخصی است . اما آنها که صحبت از " درد انسان " و " صاحب درد بودن انسان "
میکنند ، مقصودشان این نیست .
آن دردی که ارزش ارزشها در انسان است ، چیز دیگری است .
درد انسان ازنظر عرفا
نظر عرفا آن دردی را که در انسان سراغ
دارند و دائما آن را تقدیس میکنند ، درد خداجوئی است .
میگویند این درد از مختصات انسان است و حتی انسان به این دلیل بر
فرشته ترجیح دارد که فرشته بیدرد است و انسان ، درد دارد .
طبق نظر اسلام ، انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و
از دنیای دیگری آمده است و با اشیائی که در طبیعت وجود دارد ، تجانس کامل
ندارد .
انسان در این دنیا ، یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی و عدم تجانس
با همه موجودهای عالم میکند چون همه فانی و متغیر و غیر قابل دلبستگی
هستند ، ولی در انسان ، دغدغه جاودانگی وجود دارد . این درد همان است که
انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز و به خدا نزدیک شدن و به اصل
خود نزدیک شدن میکشاند .
گاهی مثالمیزنند به طوطیای که از جنگلهای هندوستان آوردهاند و آن
را در قفسی زندانی کردهاند و این طوطی همیشه ناراحت است و در فکر این است
که این قفس شکسته شود و به جائی که مقر اصلی اوست باز گردد ، و گاهی
انسان را به مرغی که از آشیانه خود دور افتاده باشد ، تشبیه میکنند .
یکی از عالیترین تشبیهات ، همین تشبیه مولوی
در اول مثنوی است . او انسان را تشبیه به نیای کرده که او را از نیستان
بریدهاند و حال دارد دائما ناله و فریاد میکند و همه ناله و فریادش برای
این فراق است .
میگویند فیل را که از هندوستان میآورند ، باید دائما به سرش بکوبند ،
اگر نکوبند به یاد هندوستان میافتد . مولوی در اینجا میگوید فقط فیل
است که هندوستان را به خواب میبیند ، چون از هندوستان آمده است ، الاغ
هرگز هندوستان را به خواب نمیبیند ، چون غریب هندوستان نیست و او را از
آنجا نیاوردهاند .
میخواهد بگوید انسان است که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد ، درد
عرفانی دارد ، درد بازگشت به سوی حق و به سوی خدا را دارد ، درد مناجات و
وصال حق را دارد .
daneshnameh.roshd.i