خوی با مکن و با بیخبران خوی مکن
دم هر ماده خری همچو خران بوی مکن
اول وآخر عشق تو عشق ازل خواهد بود
چون زن فاحشه هر شب تو دگر شوی مکن
دل بنه بر هوسی که دل از آن بر نکنی
شیر مردا دل خود را سگ هر کوی مکن
روی پاک بشو عیب بر آیینه منه
نقد خود را سره کن عیب ترازوی مکن
زدیده گر چه برفتی نمیروی از یاد
مادر «شاپور» میگفت: «60 سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپور که با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در میآورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم
هر بخشی از دنیای موجود چیزی نیست جز چهره ی مرئی روح ولی انسانها که بر اثر اهمیت خود کورند ، پیوند خود را با روح از دست می دهند و به همین جهت حس می کنند که از همه چیز جدا
حقیقتش خودم هنوز این کتاب رو نخوندم شما بخونید نظرتون رو بگید من فقط زیاد ازش تعریف شنیدم همین