عرفان سرخ پوستان

هر بخشی از دنیای موجود چیزی نیست جز چهره ی مرئی روح ولی انسانها که بر اثر اهمیت خود کورند ، پیوند خود را با روح از دست می دهند و به همین جهت حس می کنند که از همه چیز جدا

هستند حتی می کوشند تا بر فراز همه چیز قرارگیرند در عوض ، طبیعت قربانی طلسم جادویی فهم نمی شود وبه همین علت به نحوی طبیعی جریان روح را بیان می کند و به همین علت معرفت پیشه گان ، تنگه ، کوه یا درختی را به عنوان آموزگار داشتند یا دارند و دیگران شاگردان گرگ یا گوزنی می شوند . معرفت تولتکی که به اشکال بی روح دینی بسط نیافته است . مشاهده طبیعت و رابطه انسانها با طبیعت را عنوان یکی از جنبه های اساسی خویش می نگرد این معرفت ما را به عنوان اشرف مخلوقات یا به عنوان بلند پایه و عنصر کاملا پیشرفته طبیعت نمی نگرد بیشتر عکس این مطلب صدق می کند . معرفت تولتکی از تمایل خطرناک ما در خصوص اینکه خود را شیفته افکار خویش می کنیم آگاه است و می داند ما همان کسانی هستیم که باید از طبیعت بیاموزیم تا دوباره خود را با آن تلفیق کنیم و جایگاهی را بپذیریم که شیوه ای طبیعی برایمان پیش می آید. این تفاوت بین دریافت دینی ما و آنی که دنیای عصر تولتکی آشکار می سازد مثل گذشته دراین واقعیت است که ایزد در فرهنگ غربی ریشه دار و اغلب خشمناک است در حالی که در قوم ویراریکا انرژیی را که دنیا با آن هدایت می شود بسان گزنی آبی فام نمایش می دهد . باغ همسفران.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد