زمانی « بانکی » در دیر « رییومن » موعظه میکرد.
یک مجتهد « شینشو » که به نجات از طریق ورد و تکرار نام بودای محبت اعتقاد داشت ،
از کثرت جمع انبوهی که خدمت « بانکی » میرفتند
پیرزنی در چین زندگی میکرد که بیست سال از راهبی نگهداری کرده بود.
کلبه کوچکی برای او ساخته و ساعتهائی که او به تفکر عبادت فرو میرفت، برایش غذا میپخت.
رهروان ذن دستکم ده سال نزد استاد میآموزند تا بعد به دیگران بیآموزند.
« تنو » که دوران آموزش را گذرانده بود به خدمت « نان ئین » رفت.
آن روز اتفاقاً باران میبارید.
یک جنگاور معروف ژاپنی به نام « نوبوناگه »
با این که تعداد سربازانش به یک دهم نفرات خصم هم نمیرسید ،
تصمیم گرفت به دشمن حمله کند.
خود او میدانست پیروز میشود ، ولی نفراتش مردد بودند.
راهبهای که در جستجوی روشنشدگی میکوشید ،
مجسمهی بودا را ساخت و آن را با برگهای زرین پوشاند.
هر جا میرفت مجسمه را با خود میبرد.
دو استاد ذن به نامهای « دایگو » و « گودو » دعوت شدند خدمت اربابی روند.
همین که وارد شدند « گودو » گفت : "شما طبیعتاً دانائید و قدرت معنوی آموختن ذن را دارید. "
بودا در یک آیه مثالی مطرح کرده است :
مردی مسافر در مزرعهای به یک ببر برخورد.
فرار کرد. ببر به دنبالش. به پرتگاهی رسید.
قرنها پیش در ژاپن فانوسهائی از خیزران و کاغذ میساختند
و داخل آن شمع میگذاردند.
شبی یک مرد کور دوستی را ملاقات کرد ،
موقع خداحافظی ، دوست فانوس به دستش داد که تا خانه همراه برد.
زمانی یک هنگ سرباز ژاپنی درگیر تمرین عملیات جنگی شدند
و افسران دریافتند لازم است مرکز ستاد خود را به دیر یک استاد ذن به نام « گسن » منتقل کنند.
یک استاد ذن به نام « گی سن » از رهرو جوانی خواست یک سطل آب سرد آورده و در تشتک حمام ریزد تا آب خنک شود.
رهرو آب آورد و پس از خنک کردن آب حمام ، تهمانده سطل را بر زمین خالی کرد.