مینویسم - منصفی

یادتو از درد جان مینویسم

همه از تو نامهربان مینویسم

تو از سنگلاخهای تاریک جانت

من از مشکل آب ونان مینویسم

از آن روز که تقدیر من بی کسی شد

من از مشکل آب ونان مینویسم 

انچنان پیر وخسته نمی دانم آخر

چرا شعرهای جوان مینویسم

 


ذن

کوهستانهای کبود خودبخود کوهستانهای کبودند

ابرهای سفید خودبخــــــــــــــــود ابرهای سفیدند