یک مثال :

بودا در یک آیه مثالی مطرح کرده است :
مردی مسافر در مزرعه‏ای به یک ببر برخورد.
فرار کرد. ببر به دنبالش. به پرتگاهی رسید.

ادامه مطلب ...

تعلیم نهائی :

قرن‏ها پیش در ژاپن فانوس‏هائی از خیزران و کاغذ می‏ساختند
و داخل آن شمع می‏گذاردند.

شبی یک مرد کور دوستی را ملاقات کرد ،
موقع خداحافظی ، دوست فانوس به دستش داد که تا خانه همراه برد.

ادامه مطلب ...

سربازان بشریت :

زمانی یک هنگ سرباز ژاپنی درگیر تمرین عملیات جنگی شدند
و افسران دریافتند لازم است مرکز ستاد خود را به دیر یک استاد ذن به نام « گسن » منتقل کنند.


ادامه مطلب ...

یک قطره آب :

یک استاد ذن به نام « گی سن » از رهرو جوانی خواست یک سطل آب سرد آورده و در تشتک حمام ریزد تا آب خنک شود.
رهرو آب آورد و پس از خنک کردن آب حمام ، ته‏مانده سطل را بر زمین خالی کرد.


ادامه مطلب ...

اگر واقعاً عاشقم هستی ... :

یست راهب و یک راهبه به نام « ایشون » نزد یک استاد ذن ، تفکر _ عبادت می‏آموختند.
« ایشون » با این که سرش را از ته تراشیده و لباس ساده به تن می‏کرد ، بسیار زیبا بود.

ادامه مطلب ...

اخلاق بد :

یکی از رهروان ذن خدمت « بان کی » آمد و شکایت کرد :
استاد، اخلاق بدی گریبانگیرم شده، چگونه می‏توانم از آن رهائی یابم ؟


ادامه مطلب ...

سوپ ترش :

در دیر « بان کی » راهبی آشپز به نام « دای ریو » تصمیم گرفت از هر جهت مراقب سلامت معلم‏اش باشد،
و به او سوپ تازه ای به نام "می سو" یعنی مخمر ترش شده از مخلوط خمیر لوبیای ژاپنی و گندم دهد.

ادامه مطلب ...

کار نباشد ، غذا هم نیست :

« هی آکوجو » استاد چینی ذن حتی در سن هشتاد سالگی هم مثل رهروان خود کار بدنی انجام می‏داد.
علف‏های هرزه باغ را می‏چید ، محوطه را نظافت می‏کرد و درخت هرس می‏نمود.


ادامه مطلب ...

یافتن الماس در جاده گل‏آلود :

« گودو » معلم امپراتور زمان خود بود. معذالک ناشناس و تنها سفر می‏کرد.
یکبار که به « ادو » مرکز فرهنگی و سیاسی افسران می‏رفت، به دهکده کوچکی به نام « تاکناکا » رسید.

ادامه مطلب ...

درست و غلط :

هر وقت که « بان کی » استاد ذن هفته های تفکر _ عبادت خود را در گوشه‏ای خلوت آغاز می‏کرد،
شاگردان بسیاری از سراسر ژاپن خدمتش می‏رفتند.
در یکی از این گرد‏هم‏آئی‏ها رهروی در حال دزدی گرفته شد.

ادامه مطلب ...