یست راهب و یک راهبه به نام « ایشون » نزد یک استاد ذن ، تفکر _ عبادت میآموختند.
« ایشون » با این که سرش را از ته تراشیده و لباس ساده به تن میکرد ، بسیار زیبا بود.
یکی از رهروان ذن خدمت « بان کی » آمد و شکایت کرد :
استاد، اخلاق بدی گریبانگیرم شده، چگونه میتوانم از آن رهائی یابم ؟
در دیر « بان کی » راهبی آشپز به نام « دای ریو » تصمیم گرفت از هر جهت مراقب سلامت معلماش باشد،
و به او سوپ تازه ای به نام "می سو" یعنی مخمر ترش شده از مخلوط خمیر لوبیای ژاپنی و گندم دهد.
« هی آکوجو » استاد چینی ذن حتی در سن هشتاد سالگی هم مثل رهروان خود کار بدنی انجام میداد.
علفهای هرزه باغ را میچید ، محوطه را نظافت میکرد و درخت هرس مینمود.
« گودو » معلم امپراتور زمان خود بود. معذالک ناشناس و تنها سفر میکرد.
یکبار که به « ادو » مرکز فرهنگی و سیاسی افسران میرفت، به دهکده کوچکی به نام « تاکناکا » رسید.
هر وقت که « بان کی » استاد ذن هفته های تفکر _ عبادت خود را در گوشهای خلوت آغاز میکرد،
شاگردان بسیاری از سراسر ژاپن خدمتش میرفتند.
در یکی از این گردهمآئیها رهروی در حال دزدی گرفته شد.
.
فرمانبرداری : هر وقت که « بان کی » استاد ذن سخن میراند ، نه فقط رهروان ذن بلکه مردم از هر گروه و فرقهای در جلسه حاضر میشدند. او در کلام خود نه از سورههای مقدس مثال میآورد و نه به بحثهای علمی و |
رهروان بسیار زیر نظر استاد « سن گای » ذن میآموختند.
یکی از آنها عادت داشت شب هنگام بپا خیزد ،
از دیوار دیر بالا رود و برای لذت و خوشگذرانی به شهر سر بزند.
« نان ئین » استاد ژاپنی مکتب ذن، یک استاد دانشگاه را که برای تحقیق و پژوهش درباره ذن به آن کشور رفته بود به حضور پذیرفت.
« نان ئین » برای او چای ریخت ولی حتی وقتی هم که فنجان پر شد به ریختن چای ادامه داد.
مرگ همراه جاودانی ماست او همیشه در طرف چپ ما به فاصله یک بازوی گشوده قرار دارد. او ترا نظاره میکند و تا زمانی که تو را لمس نکرده ، همواره با لرزشی در پشت احساس میشود . وقتی بی صبری میکنی کافیست فقط به سمت چپ خود برگردی و با مرگ مشورت کنی ، زیرا او تنها مشاور با ارزشی است که ما داریم . هر بار فکر میکنی - که در مورد تو دایمی است - که هیچ چیز رو براه نیست وتو در خطر نابودی هستی ، به طرف مرگ رو کن و از او بپرس که آیا حق با تو است یا نه . مرگ به تو خواهد گفت که اشتباه میکنی و هیچ چیز مهم نیست مگر تماس او با تو وسپس مرگ خواهد گفت :((من هنوز به تو دست نزده ام ))
((هنگاهمی که فقط احساس میکنی این همراه نزد توست وبدون وقفه ترا زیر نظر دارد هر چه که بی ارزش ومبتذل است فراموش میشود.))