-
کلکل دو شاعر در مورد دختر و پسر (اگه نخونید ضرر میکنید)
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 08:32
خانم ناهید نوری : به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید ! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت...
-
قابل توجه دختران سختگیر
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 08:28
دختر ترشیده ای شب را نخفت راز خود را با خدا تا صبح گفت "کای خدای مهربان و خوب من! کی رسد از راه آن محبوب من؟ کی شوم من نوعروس این محل؟ من شدم از حرف این مردم کچل! دوستانم جمله مادر گشته اند صاحب اولاد و همسر گشته اند هیچ کس شب ها کنارم نیست، نیست سهم من یک نمره هم از بیست نیست دختر ترشیده ای شب را نخفت راز خود را...
-
روش های شوهر یابی در راستای تاکید ریاست جمهوری بر تولید نسل
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 08:27
در راستای اینکه بحران بی شوهری در جامعه امروز بوجود آمده کلیه خانمهای محترم می تونن از روش های زیر استفاده کنن و البته مراقب باشن که سوءاستفاده نکنن . در راستای اینکه بحران بی شوهری در جامعه امروز بوجود آمده کلیه خانمهای محترم می تونن از روش های زیر استفاده کنن و البته مراقب باشن که سوءاستفاده نکنن . ۱ـ روش کوزه ایی :...
-
نکات آموزنده
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 08:25
چه وقت می توان ازدواج پایدار کرد؟!دانایی را پرسیدند: چه وقت برای ازدواج پایدار مناسب است؟ دانا گفت: زمانی که شخص توانا شود! پرسیدند: توانا از لحاظ مالی؟ جواب داد: نی! گفتند: توانا از لحاظ جسمی؟ گفت: نی! پرسیدند: توانا از لحاظ فکری؟ ... جواب داد: نی! پرسیدند: خود بگو که ما را در این امر دیگر چیزی نیست! ... چه وقت می...
-
معجزه حقیقی :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:43
زمانی « بانکی » در دیر « رییومن » موعظه میکرد. یک مجتهد « شینشو » که به نجات از طریق ورد و تکرار نام بودای محبت اعتقاد داشت ، از کثرت جمع انبوهی که خدمت « بانکی » میرفتند و با او به گفتگو مینشستند، احساس حسادت مینمود. روزی « بانکی » سرگرم گفتو بود که مجتهد از در وارد شد و چنان سر و صدائی به راه انداخت که «...
-
محبت عاشقانه ، هیچ :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:42
پیرزنی در چین زندگی میکرد که بیست سال از راهبی نگهداری کرده بود. کلبه کوچکی برای او ساخته و ساعتهائی که او به تفکر عبادت فرو میرفت، برایش غذا میپخت. روزی پیرزن از خود پرسید که راهب در طول این سالها چه پیشرفتی کرده است ؟ پس برای آزمایش و اطلاع امر ، از دختری زیبا و طناز کمک گرفت. به او گفت : " برو و ناگهان در...
-
ذن دائم :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:42
رهروان ذن دستکم ده سال نزد استاد میآموزند تا بعد به دیگران بیآموزند. « تنو » که دوران آموزش را گذرانده بود به خدمت « نان ئین » رفت. آن روز اتفاقاً باران میبارید. « تنو » کفش چوبی به پا کرد و چتری به دست گرفت. « نان ئین » پس از خوش و بش یادآور شد : " گمان کنم کفش چوبیات را در راهرو جا گذاردی. میخواهم بدانم...
-
در دست سرنوشت :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:41
یک جنگاور معروف ژاپنی به نام « نوبوناگه » با این که تعداد سربازانش به یک دهم نفرات خصم هم نمیرسید ، تصمیم گرفت به دشمن حمله کند. خود او میدانست پیروز میشود ، ولی نفراتش مردد بودند. در راهی که پیش میرفتند به دیر « شینتو » رسیدند. « نوبوناگه » به سربازان گفت : " پس از بازدید از دیر سکه میاندازم ، اگر شیر آمد...
-
بودای بینی سیاه :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:41
راهبهای که در جستجوی روشنشدگی میکوشید ، مجسمهی بودا را ساخت و آن را با برگهای زرین پوشاند. هر جا میرفت مجسمه را با خود میبرد. سالها گذشت. هنوز چنین میکرد. به دیر کوچکی در یک دهکده رسید که از مجسمه بودا بسیار در آن بود و هر یک مختصاتی ویژۀ خود داشت. راهبه میخواست عود در پیشگاه مجسمه خود دود کند ، ولی چون...
-
ارباب بیهوش :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:40
دو استاد ذن به نامهای « دایگو » و « گودو » دعوت شدند خدمت اربابی روند. همین که وارد شدند « گودو » گفت : "شما طبیعتاً دانائید و قدرت معنوی آموختن ذن را دارید. " « دایگو » یادآور شد : " مزخرف نگو. چرا از این آدم بیهوش دهان به تعریف میگشائی ؟ ممکن است ارباب باشد ولی چیزی از ذن نمیداند. " ارباب...
-
یک مثال :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:36
بودا در یک آیه مثالی مطرح کرده است : مردی مسافر در مزرعهای به یک ببر برخورد. فرار کرد. ببر به دنبالش. به پرتگاهی رسید. ریشۀ یک مو وحشی را گرفت و خود را از لبه پرتگاه آویخت تا سقوط نکند. ببر بالای سرش ایستاد و بو میکشید. مرد آویزان بود. به پائین نظاره کرد. ببری دیگر در اعماق دره ایستاده بود و سر به بالا داشت. منتظر...
-
تعلیم نهائی :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:36
قرنها پیش در ژاپن فانوسهائی از خیزران و کاغذ میساختند و داخل آن شمع میگذاردند. شبی یک مرد کور دوستی را ملاقات کرد ، موقع خداحافظی ، دوست فانوس به دستش داد که تا خانه همراه برد. کور گفت : " احتیاجی به فانوس ندارم. تاریکی و روشنائی برای من یکی است. " دوست پاسخ داد : " میدانم که برای یافتن راه به...
-
سربازان بشریت :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:35
زمانی یک هنگ سرباز ژاپنی درگیر تمرین عملیات جنگی شدند و افسران دریافتند لازم است مرکز ستاد خود را به دیر یک استاد ذن به نام « گسن » منتقل کنند. « گسن » به آشپز خود دستور داد : " به افسران نیز همین غذای سادهای را که خودمان میخوریم ، بده. " جنگآوران عصبانی شدند ، چرا که به غذای خوب و خدمت پر زرق و برق عادت...
-
یک قطره آب :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:35
یک استاد ذن به نام « گی سن » از رهرو جوانی خواست یک سطل آب سرد آورده و در تشتک حمام ریزد تا آب خنک شود. رهرو آب آورد و پس از خنک کردن آب حمام ، تهمانده سطل را بر زمین خالی کرد. استاد نعره برآورد : " احمق ! چرا باقی مانده آب را کنار گیاهان نریختی ؟ چه حقی داری که حتی یک قطره آب را در این دیر به هدر دهی ؟ "...
-
اگر واقعاً عاشقم هستی ... :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:34
یست راهب و یک راهبه به نام « ایشون » نزد یک استاد ذن ، تفکر _ عبادت میآموختند. « ایشون » با این که سرش را از ته تراشیده و لباس ساده به تن میکرد ، بسیار زیبا بود. چند تن از راهبان در خفا به او دل باخته بودند. یکی از آنها نامهای نوشت و تقاضای ملاقاتی خصوصی کرد. « ایشون » به نامه جواب نداد. ولی روز بعد ، سخنرانی استاد...
-
اخلاق بد :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:34
یکی از رهروان ذن خدمت « بان کی » آمد و شکایت کرد : استاد، اخلاق بدی گریبانگیرم شده، چگونه میتوانم از آن رهائی یابم ؟ « بان کی » پاسخ داد : چیز عجیبی است. ببینم چیست ؟ _ حالا که نمیتوانم نشانتان بدهم. _ چه موقع میتوانید ؟ _ ناگهانی به سراغم میآید. « بان کی » نتیجه گرفت : پس طبیعت باطن و واقعیات نیست. اگر بود ،...
-
سوپ ترش :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:33
در دیر « بان کی » راهبی آشپز به نام « دای ریو » تصمیم گرفت از هر جهت مراقب سلامت معلماش باشد، و به او سوپ تازه ای به نام "می سو" یعنی مخمر ترش شده از مخلوط خمیر لوبیای ژاپنی و گندم دهد. « بان کی » که مشاهده کرد میسوی او از آنچه به رهروان داده میشود بهتر است، پرسید : امروز آشپزی با چه کسی بود ؟ او را به...
-
کار نباشد ، غذا هم نیست :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:33
« هی آکوجو » استاد چینی ذن حتی در سن هشتاد سالگی هم مثل رهروان خود کار بدنی انجام میداد. علفهای هرزه باغ را میچید ، محوطه را نظافت میکرد و درخت هرس مینمود. رهروان از مشاهده زحماتی که استاد سالخورده متحمل میشد، متأسف بودند و میدانستند که به پیشنهادشان مبنی بر کار نکردن توجهی نخواهد کرد. پس روزی ابزار کار را...
-
یافتن الماس در جاده گلآلود :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:32
« گودو » معلم امپراتور زمان خود بود. معذالک ناشناس و تنها سفر میکرد. یکبار که به « ادو » مرکز فرهنگی و سیاسی افسران میرفت، به دهکده کوچکی به نام « تاکناکا » رسید. غروب بود و باران به شدت میبارید. « گودو » سراپا خیس و کفش صندلاش پاره پاره شده بود. پشت پنجره یک خانه روستائی چهار پنج جفت صندل دید و تصمیم گرفت یک جفت...
-
درست و غلط :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:31
هر وقت که « بان کی » استاد ذن هفته های تفکر _ عبادت خود را در گوشهای خلوت آغاز میکرد، شاگردان بسیاری از سراسر ژاپن خدمتش میرفتند. در یکی از این گردهمآئیها رهروی در حال دزدی گرفته شد. موضوع را به « بان کی » گزار ش دادند و تقاضا کردند متهم اخراج شود. « بان کی » به این درخواست اعتنا نکرد. چند روز بعد باز مچ همان...
-
فرمانبرداری :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:28
. فرمانبرداری : هر وقت که « بان کی » استاد ذن سخن میراند ، نه فقط رهروان ذن بلکه مردم از هر گروه و فرقهای در جلسه حاضر میشدند. او در کلام خود نه از سورههای مقدس مثال میآورد و نه به بحثهای علمی و علمفروشی میپرداخت، بلکه از دل سخن میراند و لاجرم بر دل مینشست. شرکت کنندگان در سخنرانیهای او از پیشوای فرقهای...
-
گردش شبانه :
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:28
رهروان بسیار زیر نظر استاد « سن گای » ذن میآموختند. یکی از آنها عادت داشت شب هنگام بپا خیزد ، از دیوار دیر بالا رود و برای لذت و خوشگذرانی به شهر سر بزند. یک شب « سن گای » در بازدید شبانه خوابگاه فهمید که این رهرو در جای خود نیست. در عین حال چهارپایهی بلندی را کنار دیوار باغ مشاهده کرد. چهار پایه را کنار زد و خود در...
-
یک فنجان چای
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:25
« نان ئین » استاد ژاپنی مکتب ذن، یک استاد دانشگاه را که برای تحقیق و پژوهش درباره ذن به آن کشور رفته بود به حضور پذیرفت. « نان ئین » برای او چای ریخت ولی حتی وقتی هم که فنجان پر شد به ریختن چای ادامه داد. استاد دانشگاه که ناظر لبریز شدن فنجان بود طاقت نیاورد و گفت : فنجان که پر شده، دیگر جا ندارد !! « نان ئین » پاسخ...
-
مرگ
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 14:09
مرگ همراه جاودانی ماست او همیشه در طرف چپ ما به فاصله یک بازوی گشوده قرار دارد. او ترا نظاره میکند و تا زمانی که تو را لمس نکرده ، همواره با لرزشی در پشت احساس میشود . وقتی بی صبری میکنی کافیست فقط به سمت چپ خود برگردی و با مرگ مشورت کنی ، زیرا او تنها مشاور با ارزشی است که ما داریم . هر بار فکر میکنی - که در مورد تو...
-
سوال؟
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 13:26
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا از چـــــــه بوده است مراد وی از این ساختنم
-
مرور گذشته ها
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 13:00
عکس خودم از دوران ۳ سالگی
-
دختر همسایه ما
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 12:56
این عکس رو خودم گرفتم این دختر رو خیلی دوست دارم الان فکر کنم که مقطع راهنمایی درس میخونه دوران بچگیش خیلی دوست داشتنی بود سبزه با مزه وتپل
-
JOHN LEE HOOKER
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 12:50
جان لی هوکر نوازنده برجسته سبک دلتا بلوز
-
کمرویی
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 12:47
-
حکایت
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 12:42
ادیبی را وقت احتضار رسید ، گفت مرا در کفن کهنه کفن کنید تا چون نکیرین آیند تصور کنند که من مرده کهنه ام و از من سوال نکنند.